نقد ساختاری پرستوهای شهلا
دکتر بیژن باران دکتر بیژن باران

 

 

         اخلاق حاکم بر هر جامعه، اخلاق طبقه حاکم است. مارکس

 

مجموعه شعر، پرستوها، شهلا، انتشارات امیری، کابل، تیراژ 1000. نشر اولین کتاب شاعر هیجان آور است. مزین با مطلع شعر تاگور با تخالف آزادی/ خانواده: بگذار پرواز در آُسمانها/ به جمع کردن بالها بر فراز آشیانه پایان یابد. بمعنای رجحان خانواده بر پرواز است. رئوس محتوای فهرست 115 شعر در این کتاب 130 صفحه ای بقرار زیرند: زن، فصول، عشق، تخیل، عاطفه، مراسم، خانواده.

 

نقد مجموعه شعر اول یک شاعر چالش خود را دارد. زیرا سبک هنوز تحکیم نشده؛ بقایای ادبیات مصروف شاعر در نوجوانی مانند شعر کلاسیک، شعر نیمایی، شعر نثری در مجموعه را می توان پی گرفت. در عین حال 5 عامل صداقت، تخیل، عاطفه، بدعت، خلاقیت در مجموعه شعر نیز دیده می شوند. شاید از نظر پرورش استعداد شعری هر فرد دوره کودکی با شعر کلاسیک، نوجوانی با شعر نیمایی، میانسالی با شعر شاملویی آشنا می شود. شهلا زاده کابل با فرهنگ کلاسیک و مقیم فلوریدای مدرن خو گرفته. او در نوجوانی 6 ماه در رادیو کابل اینترن/ کارآموز در برنامه سخن با اولیا بود. در 2013 با صدای روحنواز اشعار خود را با موسیقی دکلمه  کرده در رادیو پگاه کانادا پخش می کند. او باپشتکار، باهوش، مدیر، برنامه ریز، وظیفه شناس، برونگرا، خلاق، باتخیل، خوش قریحه، مسلط به 2 زبان است.

 

با مرور این عنوانها می توان طبیعت گرایی، تخیل، عاطفه، زن/ تو، خانواده، خاطرات، عشق، فصول، تنانگی، پرنده، آرزو را یافت. غالب شعرها کوتاه باندازه رباعی/ 4پاره اند؛ لذا ساختار  روایی/ تقویمی و چند پرسوناژ نداشته- لمحه ای از حس و حال فردی برای گذر زمان در قالب شعر تخیلی اند نه پردازش موضوع انشایی مانند برخی اشعار بلند اخوان از نوع کتیبه. شاعر انسانگرا سیمای معشوق را تخیلی تصویر پردازی و با آرزو می آمیزد. ولی چرا از عشق به او نمی گوید؟ علل روانی و اجتماعی این صداقت شاعر در بیان فانتزی و نبود عشق حقیقی قابل غور است. فهرست بقرار زیر است:

 

نیایش، پرستوها، شعر می شوم، نور امید، استقبال، شقایق، ای هم دیار من، تو، اشگ، گل سیب، بمان، آرزو، یاد می آرم، می ترسم، زن، قهرم، پرواز می کنم، کبوتر، تبسم، درخت تنها، تفکر، به ستایش زن، بنازمت، سراپای نفیست..، پدرم، سرزمین من، مادرم، نیما، وفای دل، آرمان، برچینم، تخیل، مستی، چنان خواهمت، مترس، هستیم، زین تلاطم چشمم..، به نثارت، آرزو، بنازم، جرعه، یاس، غمین رخسار، انتظار، خندیدی، در غبار..، آرزو، دوبیتی، بچین، شهپره، خیال تو، غروب، خواهانمت، نگاه، دخترک، سال نو، امید، خاطرات، غصه، مهر خدا، خسته ام، حیفم، شب یلدا، می پسندم، درخت تنها، با تو بودن، وصال، دستم بگیر، لبخند مادر، عشق، به نثارت، سفر، هوس کردم، خوشبختی، جامه زرین، دیارم که چه سرد، عیدانه، قاصرم، احساسم، خشکیده، حزینم، آرام می خواهم، دوست می دارم، دلواپسی، برگ پاییزی، سرور، آسمان رنگین، پاییز، احساس عشق، سفره، رویا، بوسه، پرستو، غصه دیروز، بهاریه، بار گران، عهد کردم، هلهله، می یک زنم، بهار امید، می رقصم، هدیه، رسان، بهار امید، نقش آرزو، لغزش، امتداد، مرد، شاد باشید، نوروز، حجله.

 

در پایان کتاب 4 قطعه نثر در باره نظرات اجتماعی و فرهنگی شاعر آمده. در مرد ص 122 شاعر مرد و زن را زیر انسان قرار داده؛ با تاکید برابری این 2 جنس در اجتماع می گوید: "مرد هم زیبا" ست "با داشتن ادراک، احساسات، نیازمندیها، تمایلات و آرزوهای همسان و انسانی." شاد باشید ص 123، شاعر از زن و مرد میخواهد که به  احساس شان وفادار بوده؛ با "خنده و شادی و مهر" از حضور همدیگر لذت ببرند. باید "با عطوفت نگریست، و هم با صداقت پیگیر اصول واقعی انسانی بود و انسانیت."

 

نوروز ص 124 تمثیلی است از "احساسم غوغا از مستی روح دارد، در شگفتگی گلها، نیازم هلهله فرحان از آمد آمد گرمیهای ملایم بهاران." حجله ص 125 نماد آستانه تنانگی است: "عشق عریان احساس، نمناکی چشم، لمس خیال، خلوتگاه امید برهنه با خواست، پیچش، آه، جرقه هوس، بوسه، ناز برومند/ که عشق را نباید تاریکش دانست." نقش آرزو ص 118 طرف در حجله اینگونه وصف می شود: "دستانش را/ حلقه سرور می دانم/ در بند زیب تقدیرم." این آلیاژ سنت تقدیر و مدرنیزم سرور در جامعه و فرهنگ گذاری را نشان می دهد. در خاور میانه بدون رابطه date نوجوانان- حجله بار غریزی، عاطفی، پیمانی، پذیرش تقدیری دارد. جایی است که آینده زوج کلید می خورد.

 

لغزش ص 119-120 عبارات تنانه با سنتی/ عرفانی چون دو ریسمان در هم پیچیده؛ چینش واژه ها در 2 گروه زیر ردیف می شوند: "لغزش گرم، قدام بمعنی قدیمی و جلو، دریده، گوش معشوق، همتت، باده ی عزت، شهد، لغزش سراپا/ منفورت/ کامت، فرحان، خوشنودی، قوی با نور صاعقه." "کلامت، سرد 2دلی، آرمان 1دلی، دیار عشق، آزادی، خوشبینی، بختت، نشاط خیر، عزت." واژه های گروه نخست حسی اند؛ گروه دوم انتزاعی اند. در غزل سنتی جنسیت معشوق ابهام دارد؛ در اغلب شعرهای تغزلی پرستوها جنسیت مذکر و استعارات معشوق تصریح می شوند.

 

اگر بنا به تقویم نگارش شعرهای کتاب با تاریخ بودند؛ آنگاه تاریخ شعرها کلید پیگیری نقاد در مسیر ادبی شاعر از 3 مرحله عروضی، نیمایی، شاملویی شعر او می شد. این دگردیسی را بخوبی در 4 کتاب شعر فروغ فرخزاد از مثنوی و رباعی به شعر نیمایی و شاملویی می توان دید.5  عامل صداقت، تخیل، عاطفه، بدعت، خلاقیت را هم در شعرها می توان در 2بعد سوسوری گزینش و چینش واژه ها، عبارات و استعارات نشان داد. افزودن لایه حسی تصویری/ صوتی بر کلام با آرایه های ادبی/ صناعات بلاغی انجام می شود. استعاره مانند داس ماه و مجاز مانند بال هواپیما و قافیه مانند همصدایی هجایی کلمات 3 نمونه مهم از آرایه های ادبی اند.

 

شاعر با آوردن نقل قول از شاعران کلاسیک و نو نشان می دهد که سوای استعداد موسیقی و کلام خود در آثار فردوسی، حافظ، ابو سعید، نیما، فروغ مطالعه دارد. 2 تقریظ کوتاه در آغاز کتاب آمده. کتاب به مادر و پدر اهدا شده؛ در مقدمه شاعر از علاقه خود به "نیایش، شگفتیها، پرنده ها/ پرستو و بهار در طبیعت با خلاقیتش" می گوید. در شعر او تاثیر شاعران طبیعتگرای رمانتیک مانند نیما، هنری ثارو 1817-1862 تنها/ ساده گرا، تاگور 1861-1941 انسانگرا، هاثورن 1804-1864 منزه طلب/ Puritan و شوریدگی حافظ و مولانا را می توان دید.

 

او با صداقت احساسات، خاطران، آمال خود را در کلماتی آهنگین، حسی ارایه می دهد. شعرش از دل برآمده، بر دل می نشیند. او تاثیرپذیر از خواندن کتب، دیدن فیلمها/ برنامه تلویزیون، شنیدن موسیقی است؛ در شعرش این ورودیهای کلامی، بصری، سمعی مغز را با خلاقیت باز می تاباند. در شعر اعتماد ص 61 تعهد خود را به هدفش موجز "در حریر یقین" مصممانه بیان می کند. حریر کمک مطبوعی به حسی کردن انتزاع یقین برای خواننده است. در امید ص 63 بخود وعده "خورشید تابان" را می دهد.

 

عهد کردم ص 109 از "عقد، قصد، وفا، صفا" به طرف مقابل میگوید. راوی در تعهد خود از "شاخه، قطره، آتش، مهر، گلسرخ آرزو، رنگ زرد غصه ها، پناه، حریر ظلمانی شب خاطره ها، تقدیس محبت، باغ وفا" می گوید. نکته جالب 2 استعاره "گل سرخ آرزو" برای هدفی دوردست و "گل تقدیس محبت" در زمان حال است. اولی اسم خاص و دومی گل یعنی اسم عام بکار رفته. آیا برای شاعر هدف مشخص تر است تا تعهد به محبت زمان حال؟ شعر با فعل زمان حال بصورت حدیث نفس آمده: "عهد کردم.."

 

در افغانستان ثنویت سرد/ گرم فصول بسیار شدید بوده؛ در فرهنگ، نقش گلبوته/ هندسی قالی و شعر با تخیلات 2گانه  ارایه می شوند. این ثنویت را در 100ها موتیف می توان رصد کرد. دیارم  که چه سرد ص 89-90 و دوست می دارم ص 93 این ثنویت را در 2گانگی های زیر عیان می کنند: خورشید/ سرد، حزین/ مهر، تشنه/ لطف، مهر/ غصه، خشگیده/ سبزینه، بهار/ خشگیده، من/ تو، شب/ سحر، تخیل/ جسم پنجره سرد، نور/ باد صهبا. تخالفها هم فراوانند: دلواپسی/ قرار، نالان/ آرام ص 55، جرقه/ آبگینه ص 56، غروب/ فروغ ص 57، خشگ/ خرم ص 58.

 

ثنویت در موتیفهای کلامی مخالف، تصویرهای رنگین، استعارات چون 2 ریسمان سفید/ سیاه در شعر دیده می شود. در فرهنگ ایرانی تغییر فصول رکنی از جشنهای گروهی و خانوادگی است. در ادبیات فارسی تغییر فصول، نیز خود هر فصل، خاطره/ آرزوی فصل گذشته/ آتی- منبع الهام بیرونی برای تغییر حال شاعر اند. بهاریه ص 106 شعری پر از "زمرد امیدها از دیار گل/ که بپاشد لعل تندیس و تفکر/ در میان ذهن سردیها"ی دانه های گیاهی به سبز شدن، گل و میوه دادن "با امیدها" است. " ثنویت زمرد سبز/ لعل سرخ، تندیس/ تفکر، سردی گذشته/ گرمی بهار با استعارات 2گانه نیز در این شعر جاسازی شده. هلهله ص 110 نیز بهار را با "برکت و فیض از آزادی" می خواهد.

 

برگ پاییزی ص 95 گذران زندگی در باد زمان "سوگوار، بیمناک، اجباری، بافنا، باتمکین" قلمداد شده. برای شاعر بهار و پاییز ثنویت شکوفانی شاد و غم باد را القا می کند. در پاییز ص 98 با "خشگم زده، اشکم، سر افکارم" خزان طبیعی درونی شده؛ عاطفه شاعر نسبت به نیستی برگها و وفور سرما ارایه می شود.

 

شاعر زن مظاهر سنن، آداب، رسوم را در شعرش جاسازی می کند. سفره ص 100 یکی از وسایل خانه، مستطیل پارچه ای بین طباخی با رنگ، بو، نوع خوراک و دهان است. برای زن سفره نتیجه بازار رفتن، مدیریت مواد و هزینه، تهیه خوراک، چیدن باسلیقه، دیدن عزیزان بدور آن برای تناول و حیات، شستن ظروف، انداختن/ جمع کردن سفره می باشد. سفره در حافظه فرزند حلقه وصل به مادر است که در آن پدر غایب است. ;s og در اینجا نگاه شاعر با خاطرات "معطر و عزیز" می آمیزد. او می گوید: 6 عنصر حس، کراکتر، زمان، مکان، فهم، استعداد در سرایش شعر تاثیر دارند.

 

شاعر با عواطفش زندگی می کند؛ شعر می نویسد. لذا در هر مجموعه شعر می توان محرکات/ ایموسیونهای جهانشمول با بروز در چهره و تن مانند شادی، غم، اشمئزاز، شگفتی، ترس، تعجب/ سورپرایز شاعر را پی گرفت. حزینم ص 91 علت غم را "حبس روح شاد من در قید ظلمت/ ز ترک خیالات دل انگیز بهاری/ در صفای آرزو" ارایه می دهد.

 

آرام می خواهم ص 92 برای شاعر یک هدف در زندگی است که "پرنیان لفافه ی شوق و شور" طلب می شود. روشن است که درجامعه گذاری زن باید عواطف طبیعی و مدرن خود را تکه تکه ای، استعاری، باکنایه، سترگی ابراز کند. این عواطف عمیق زنانه در حجب بکلام تکلفی تبیین می یابند. از خلال اشعار، گاهی طرف عشق سترگی/ ابهام دارد- زیرا در جایی معشوق و در شعری دیگر فرزند تلویح می شود. در مرد عشق تنانه و به انسان بسادگی تفکیک شده اند- مانند فروغ و شاملو.

 

شعر او مرور "خاطرات"، ص 64 است که سردی و گرمی را- هم در گذشته کودکی هم در زمان نوشتن این شعر در میانسالی- باهم دارد. ولی اشتراک سرد و گرم ظاهر امر است- در گذشته کودکی این امر فقط دمای محیط است؛ در حالیکه در غربت و تنهایی میانسالی این امر لحظات شاد و ناملایمات زندگی یعنی خوشی و مرارت است.

 

سرعت زمان در پیری آهسته با طمنینه گویی بیش از جوانی فرز با جویده گویی است. پیران از شتاب حس زمان می گویند. با فکر، مطالعه نشریات عملی، گفتگو با دیگران این نتیجه حاصل شد: چرا در نوجوانی گذشت زمان کشدار بود؛ در پیری زمان سریع می گذرد؟ جواب: فرد در 2 دوره زندگیش 2 نوع حافظه دارد. حافظه نوجوانی با انبار جزییات رویدادها و حافظه پیری با جهش از جزییات رویدادها.

 

گذشت زمان با ساعت، نوسانات اتمی، حرکت ظاهری خورشید ثابت است؛ حس زمان در جوانی کشدار با جزییات رویدادها و در پیری سریع با نوعی فراموشی جزییات رویدادها است. گذشت روزها با معدود جزییات در پیری سریعتر یا کم حادثه در خاطره حس می شود. شاید کوتاهی اشعار بخاطر برنامه روزانه بانوی خانه وقت طولانی برای پردازش ساختاری اشعار بلند نمی دهد.                                      

 

ببخشم بوسه های نغز و ستره

من آن سراپا را ص 34

چرا نغز و ستره/ مخفی؟ آیا این اندیشه شاعر است یا شرح رویداد؟ شاعر دربند امور خانگی، با تخیل رویای عشق را مجسم می کند؛ ولی در عین حال در "ستره" یا خفا از محیط خشن. 2گانگی پندار و کردار یکی از مصائب پستویی پیشامدرن است که  2رویی مردم را در جامعه گذاری دامن می زند. روبنای قبیلگی استوار بر آیه های ثابت ند. ابراهیم گلستان، اسرار گنج دره جنی، می گوید: ایمان را ارزانتر از عقیده می شود بدست آورد. ایمان آیه می خواهد، عقیده اندیشه.

 

آیا می توان از شعر به رویدادها و وضع فکری شاعر رخنه کرد؟ هنر تخیلی شعر با آرایه های ادبی مانند استعاره، مجاز، کنایه- لایه های غلیظ به معنا می دهند. ولی یک نقاد عمیق می تواند از چنبر کلمات، شاعر را شناسایی کند. او صفات ممیزه را از ادبیات و علوم انسانی برای واشکافی شعر بکار می برد.

 

چرخه زندگی زن از نوزادی، دوشیزگی، همسری، مادری با پندارهای تنانه در شعرها تصویر شده. راوی زن مادر هم هست. در شعر تبسم ص 22 با مهر می گوید: تا آن کودک برهنه را من دادم آغوش/ حریر تبسم پوشاندش/ چه نرم. حس مادری از راوی به موجودات دیگر هم نشت کرد؛ حتی شاعر را مهربان می کند. او در شعر به ستایش زن ص 25-26 از اسم، کلام، بیان، خیال، فکر، صفات، همت، عهد، قلب، قلم، بودن، وجود، بخشندگی، مهر، شادی و دیگر صفات زن نام می برد "تا جاودانه بماند این بهار." شاعر نوجوانی را بیاد می آورد: ای دوشیزه تنها در مرز سرد/ روحت چه سخت.. ص 27 بنازمت.

 

دخترک ص 60  با اشگ خود روزهای کنار خانواده را مرور کرده؛ افسوس می خورد: گذشته های گرم دیرین/ که دیگر نیست/ تکرار! خاطرات ص 64 نیز از جدایی دختر از خانواده و سفر به دنیای نو می گوید که برایش سختر از یک فرزند پسر در خانواده است؛ زیرا دختر حساس و عاطفی تر است. البته تنهایی در چرخه حیات با مراسم سال نو، شب یلدا ص 69 خاطرات خانه پدری را در خانه شوهر تیزتر می کند. با تولد فرزندان شاید این ملال دوری از اولیا تسکین یابد. البته چرخه حیات در فرزند دختر با جشن مراسم ملی ادامه یافته؛ تکرار می شوند: با سال نو را مقدمش خوش گویم، ص 62. چنین است که آداب و رسوم در نسلهای آتی ادامه می یابند. 

 

در غزل راوی من عاشق 2 نوع دیدگاه دارد: 1-مستقیم با معشوق گفتگو می کند. گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب/ گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین، غریب. حافظ در این غزل گفتم-گفت را برای مکالمه با یار بکار می برد. 2- پشت سر معشوق صفحه می گذارد/ غیبت می کند. حافظ: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت/ گر نکته دان عشقی بشنو تـو این حکایت.

 

نیما هر 2 دیدگاه را بکار میبرد. افسانه: من بر آن موج آشفته دیدم/ یکه تازی سراسیمه. عاشق: اما.." در همین شعر نیما: من بر آن عاشقم که رونده ست. راوی زن زمانی از احساسات و محیط خود در جامعه پیشامدرن وحشت می کند. او ترجیع بند میترسم را تکرار می کند: می ترسم/ نه رحم و نه صداقت و نه راز مصون ز غیر/ از غرقآّب حسم در شب تار/ می ترسم/ در انقلاب روح که بزرگ است ز شادیها../ در بیش و کم ز ستره گیی یک فضای عشق/ ز هلهله یک مرغ قهار.. ص 16-15.

 

شعر بخش مهمی از ادبیات تخیلی است. در شعر تخیل، ص 37 شاعر خیالات خود را با خواننده در میان می گذارد: خوش دارم/ تا در صفای بیخودی/ دیده مست/ شبانگاهی باشم./ از قید و جنون/ خوش نغمه/ آزادی باشم. شاعر شعر را در سفر ص 80-79 تمثیل می کند که معراج "معنی، تقریر، فرحان، تغافل، اشتیاق، معجزه آسا بحر وزینش" است.

 

از تلمیحات، ارجاعات، اشارات – سوای ترکیبات زبان سنتی ادبی بر می آید: شاعر آثار کلاسیک و معاصر از جمله حافظ، ابو سعید الوالخیر، نیما، فروغ، صالحه وهاب را ملکه ذهن دارد که با استقبالی از صالحه در ص 42  شعری در بحر عروضی با زحافات ملیح می سراید. در آرزو ص 44 از بیماری طرف، شاعر با امید دادن عیادت می کند. او بنازم را برای تشویق گاهی بکار می برد؛ این شجاعت شاعر را نشان می دهد. ص 45 که در شعر جرعه از حریم خود دفاع می کند: من منم، ص 46. در 2 شعر خندیدی و مرگ من روزی فرا خواهد رسید، فروغ فرخزاد را حس کرده؛  حال و هوای او را از زبان خود بیان می کند، ص 51-50.

 

گاهی شاعر نجوا با خود دارد تا با یار. ص 5 "سراشیب وجودت" ضمیر "ت" برای خود شاعر با روان "پاک و ساده غمین" است. غصه دیروز ص 105 شاعر با خود نجوا می کند که حلقه بر انگشت را "رهایش کن/ تا آزاد گردی." این حلقه بردگی در جامعه مدرن با سلطه مذکر ناهنجار بوده؛ فروغ فرخزاد هم در دهه 30ش آنرا حلقه بردگی می نامد. در شعر استقبال مثلث من-تو-آرمان در هم تنیده می شود: "طنین صدایت را/ آزادی روحم../ به اعتماد." همین موضوع در شعر شقایق، ص 7 بصورت مثلث من-تو- خواهش موجز آمده؛ نیز در غصه ص 65. آیا واقعا فاصله ای بین این 3 مقوله در عشق وجود دارد؟ آیا من- آیینه- آینده 3 وجه دیگر این مثلث نیستند که در 2 راس من-تو مشترکند؟ آیا عشق، خواهش، پیمان ساختن آینده باهم من-تو نیست؟

 

آن کس که من از فراق او غمگینم/ او را به من و مرا به او باز رسان. ابوسعید ابوالخیر 440-357 ق عارف کتیبه شعر رسان ص 115-116 است. جنبه های زمینی عشق هم بدیع مطرح می شوند: "ملس مباهات تنش بوسه تر.. چو شیره ناز رسان/ گر من بنالم ز عطش حالات رکین/ .. مهر سرافراز رسان. در این شعر و چندتای دیگر قالب عروضی را بصورت پلگانی نیمایی نوشته شده.

 

راوی زن خانواده، زادگاه، منابع فرهنگی خود را درشعر می آورد: ص 28 کتیبه/ استقبالیه حافظ آمده: تنت به ناز طبیبان نیازمند میاد. این شعر نیایش برای مهر دوست است؛ پدرم ص 29، مادرم ص 31، لبخند مادر ص 76، سرزمین من ص 30، با آرزوی "بهبود خواهم ترا." هدیه ص 114 با بدعت و سترگی نام پدر را نیآورده؛ ولی در سطر آخر خواننده را ضربه فنی می کند: "صدایم می زند/ دخترم/ بشتاب." او جور زمانه را دور زمانه دانسته با صبوری شکایتی ندارد.

 

شاعر به میهن خونین در شعر ای هم دیار من، ص 8-9 در این هنگامه خون و خطر نیایش می کند: "مصون خواهمت." او مادریست که نگران جوانان میهن در کارزار تخاصمات روزانه و زنان برای آزادیهای مدنی مدرن می باشد. پیران ویسه جوانان را مثله می کنند. در شعر بمان ص 12 راوی به گذشته رو کرده؛ با مرور خاطرات کودکی، خانه پدری، احساسها و عواطف آن دوره با حس نوعدوستی رمانتیک و تصویر واقعگرا، ضمیر "ت" یا "ش" را برای زادگاه و ترکیب حزن "گریه ی دوشیزه ای" بکار می برد، ص 47. آیا این نیایش با خود است- در باره خویش؟ به ابهام ضمیر "ت" توجه شود- آیا انعکاس خویشتن است با مونولوگ با خود/ خدا یا فرد دیگری در نیایش؟ آسمان رنگین میهن به استعاره "آن مرز آشنا" با تصاویر "زخمی، گریه، بی پر" و آرزوی بهبود اوضاع با آمدن "بهار" تداعی شده.

 

شاعر نیاز به تغذیه فرهنگی از منابع محلی، منطقه ای، جهانی دارد. این تغذیه استعداد کلامی او را رشد می دهد. این منابع بقرار زیرند: کتب کلاسیک، حافظه پیران خانواده، فیلمهای غربی، رادیو با برنامه های ادبی-نمایشی- موسیقی، موسیقی مدرن، مجلات ادبی-هنری، حضور در سخنرانی/ همایش/ مصاحبت با فرهیختگان، وصل به اینترنت.

 

شاعر در نوجوانی شماره های گذشته مجله سخن، در باره ادبیات و هنر، نشر تهران دهه های 40 و 50ش، را در کابل می خواند. در این نشریه شعر، داستان، ترجمه از مولفان ایرانی و غربی مرتب درج شده؛ نبض ادبیات تهران برای نخبگان با روادید دولتی بود که به کابل هم بدست فرهیختگان میرسید.

 

در شعر نیما ص 35 بنیانگذار شعرنو فارسی را می ستاید: چه خوش رویاندی دانه ها/ ز آن افکار نغز و نو/ تو نیما. بار گران ص 107-108 تصویری از یک دهکده با یک خانواده شامل "پیرمرد با تنومندی غم/ مادری .. با عفتش/ پسرک بافهم/ دخترک غنوده با عجز در قفس/ حس آزاده گیش/ والاتر از بار گران" داده می شود.

 

تم شعر زن افغان برونمرزی عمدتا عشق تجریدی و تنهایی است. ولی در شعر شهلا خاطرات، آمال، امید با تصاویر، استعارات، مجاز- آهنگین در هم می آمیزند. شعر انتظار ص 49 و آرزو ص 52 نمونه های لطافت روح اوست. کلمات چون پاهای موزون در رقص حرکتی مطبوع با وزن، آوای موسیقیایی، حس دلنشینی دارند.

 






July 29th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان