هزاران مسموم
(محمدنعیم (جوهر (محمدنعیم (جوهر


************


ز آتشِ دشمنِ دیرینه وطن میسوزد
بُلبُل و باغ و گلستان وچمن میسوزد


زینهمه راکت وهاوان وبم وتوپ وتفنگ
سالها شد که مرا گور و کفن میسوزد


آنقدر جوروجفاازخودوبیگانه نمود
که هنوزم به چمن سروی سمن میسوزد


بسکه بیچاره ودرماندۀ دنیاگشتم
دشمنِ دوست صفت خانۀ من میسوزد


چشمِ اُمیددیگربردرِبیگانه مه دوز
دلی بیگانه کُجا بهرِوطن میسوزد


از غمِ جاهل و جلاد و ستمگرهمه جا
زن بجان آمده خودراسروتن میسوزد


گه به تخاروگهی برسرپُل می بینـم
شاخه های گلی نورستۀ من میسوزد


دخترانِ وطنم گشته هزاران مسمــوم
کی به شورا،دلی کس بهروطن میسوزد


دلی صدپارۀ آن کانِ بدخشانکِ مـا
بازازغارتِ دزدانِ کُهن میســـوزد


قاصدِآتشِ سرکش شده فریادِ دلـــم
که همین شُعله مرادورِیخن میسوزد


وطن ازآتشِ هجرانِ تودر بسترِغــم
دلی صدپارۀ (جوهر) زسخن میسوزد
03.07.2012
آ لمان

July 5th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان