همچوگلعذارانی
فروغ از لندن فروغ از لندن

   
گلی زیبای باغ و نگهتِ فصلِ بهارانی
نسیمِ صبحِ دل انگیزو روحِ مرغزرانی
جلا بخشِ فضای جاده هایِ پُرغبارِ دل
صفا بخشِ هوایِ آرزو بی ابرو بارانی
مُلایم ساز گرمایِ وجودم در تموز سال
اُمید زندگی بخشی، چو رودو آبشارانی
شمیمِ عطرِگیسویت بهرجا مُشک میبیزد
گلاب وگلشن وزیبِ بهاروسبزه زارانی
شبانِ تیره وتارم چو ثاقب میشود روشن
چومهتاب روشنایی شامِ تارِ روزگارانی
بجام نرگس مستت،خُمارِ خویش می بینم
مَی و ساقی و باده از برایِ غمگُسارانی
فروغ روی تودرهرکجایِ شعله افروزد
چوسرتاجِ جمال و حُسن،میانِ گلعذارانی
 
 گذری کردم ورفتم   
       
بگذشته زِکویت نظری کردم ورفتم
مُشتاقِ تو بودم گذری کردم و رفتم
در آینه ای دل همه وقت رُخ بنمایی
تصویرِتو نقشِ جگری کردم ورفتم
صد شُکر که از دیدهٔ معشوق نَفتادم
هرچند سفرِ بی خبری کردم و رفتم
درمیکدهٔ عُمر،نه سازی نه سرودی
چندشامِ غمم را سحری کردم ورفتم
درمجمرِ دل بود مرا شعله زِعشقی
خود سوخته بارِ سفری کردم ورفتم
هر آمده ای را خبر از من برسانید
هربی خبری راخبری کردم ورفتم
هرگامی مرا نامه ای اعمال نوشتند
باآنهمه خود نامه بَری کردم ورفتم
چون قطره بکامِ صدفم جای بدادی
گوهر نشده  بی اثری کردم و رفتم
با آنکه فروغ ات بدل ودیدهٔ من بود
ازبهرچه اینجا ضرری کردم ورفتم
            21/7/2013
 
 







July 28th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان