پاسداری از زبان
حمیدالله مفید حمیدالله مفید

 

فارسی ای غنچه ای رویای ما

رود ما ،هامون ما، دریای ما

ای خروش چشمه های جاودان

ای تو افزون تراز نام زمان

رُخشن تو رخُشن ارمان ما

کشتن تو کشتن وجدان ما

گر تو پالایش شوی زیبا شوی

بهر هر اندیشه ای دریا شوی

در میان تازی ودزدان دهر

گیر کرده ست این زبان از بد بدتر

پاسداری کار دارد این زبان

این زبان چشمه ست بر درگاه جان

روی تابم من ا زتازی نشان

بر نشانم جای او پارسی روان

از زبان خویش پاسداری کنم

با پزشک خویش غمخواری کنم

رگ شعر را با زبان پاره کنم

با سروده جای او چاره کنم

جای انبساط بستاخی کنم

پوست او را باد با شاخی کنم

بر کنم تقبیح وتحسین را زبُن

گاه نکوهش گاه ستایش آرم تُن

واژه ای پشتوی ستنگ آورم

تازی بازی ها را بتنگ آورم

کار تازی را به سخن سیاه کنم

جای او پارسی همه جا، جا ه کنم

جمع مکسر را من گُم کنم

جمع پارسی را با مردم کنم

هرچه انفجار را من دور کنم

جای او ترکش را منظور کنم

جای الله من ایزد آورم

جای مسجد هم مزگد آورم

همزه را که نیست بخش واژ من

کی گذارم در بلنداژ من

دشمنان این زبان را شل کنم

سر بی بنیاد شان را کل کنم

جای تعصب پیورزگرا آورم

من گمراهان را بر پا آورم

پاسداری کار دارد این زبان

این زبان چشمه است بر درگاه جان

 ۱ماه اګوست ۲۰۱۳

 

 

 

 

 






August 3rd, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان