مسعود حنیف  زراب مسعود حنیف زراب

تا كه نامم خورده پيوندى به نامت اى پدر

عطر صدق خود رسانم بر مشامت اى پدر

گر به پايت مى رسم ، عالى مقامى باشدم

كاش گردم كفش در پاى مقامت اى پدر

چلچراغ و رهنما بودی مرا در زنده گى

ای خوشا تا من بگردم شمع شامت اى پدر

گفته های جان فزایت نقش در دیوار دل

كى فراموشم شود لطف كلامت اى پدر

دل بدست آوردنت را نيك ميدانم ز چيست

خلق نيكت هر يكى را كرد رامت اى پدر

رايگان از كف ندادى تار ها و رنگ مو

مرغ فرهنگ و ادب آمد به دامت اى پدر

اى بسا اولاد ميهن گشته سير از دانشت

هم هزاران تشنه لب بر آب جامت اى پدر

پَیرَو راه تو گردد آرزو دارد زراب

تا گذارد پاى خود را جاى گامت اى پدر

 

 


June 13th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان