چند پرنده
علی کریمی علی کریمی

نمی دانی وقتی گاز دادی و رفتی

چند پرنده با جیغ از جا پرید

چند درخت لرزید و کابوس ارًه دید

پیاده روها احساس خستگی می کنند

وقتی شهروندی بار تو را بر دوش می کشد

تا ته مانده ی آبروی تاریخ

بسلامت از خط عابر پیاده رد شود

در اتوموبیل تو سخن از کسی نبود

که شاید او باشد

و تو هرگز نخواهی گفت

که او سالها سرنشین رویای تو بود

از پشت شیشه های ماشین تو

جهان تنها آنگونه که تو می خواهی پیداست

امًا او امروز آموخت

تا آنقدر پیر شودکه دیگر نمیرید

و تو در پیله ی خود،خواهی پوسید

-دبی

 

 






November 9th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان