کشتی شکسته
عبدالله - وفا عبدالله - وفا



ای چرخ بی مروت نا آشنای ما
دیگر مکن به جور و جفا آشنای ما
ما کشتی شکستۀ دریا وحشتیم

کی میرسد به ساحل قلزم صدای ما
مارا زمانه ابتر و زارو زبون نمود
در با طلا ق جنگل ظلم است جای ما
دردا ز دست فتنۀ ا یا م زند گی
کس نیست تا رسن برد از دست و پای ما
زین فاتحان سست عناصر دلم گرفت!؟
آیا شود که باز رسد دلربای ما
سیلا ب پر طلا طم گر داب زند گی
فرشی دگر نمانده به جز، بوریای ما
ما را هوای رفعت و جاه و جلال نیست
بشنو کلام پر در شاه و گدای ما !
ای رهروان راه خدا متحد شوید !
شرم است این دویی و منی و هوای ما
یک گل نشد شگفته و آمد خزان عمر
چرخ فلک شنیده کنون وای وای ما
ما با « وفا » و مهر ز آفات روزگار
میهن سپرده ایم بتو ای خدا ی ما

پشاور 


October 29th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان