کلید جنت
نوشته نذیر ظفر نوشته نذیر ظفر

                    

 

طا لبان دین فروش نا بکار

درس میداد حمله های انتحار

بچه های خرد سالء بیخبر

 بیخر از هر وقوع خیر و شر

جمله بهر حفظ قران رفته بود

بهر فهم راه ایمان  ر فته بود

فکر میکردندهر ریش و چپن

رهبر دین است و در فکروطن

با گذ شت مد تی کم از زمان

شد عیان آیین و رسم طالبان

درس ها چون شیوهء جنگی گرفت

سینهء طفلی از آن تنگی گرفت

دید درس دین نظامی میشود

 با لباس و انتظامی میشود

این پسر در زمرهء آن کو دکان

بود هو شیارو ذکی و نکته دان

تا که شد آغاز تمرین نبرد

سینه اش شد میزبان آه ودرد

پس ز تمرینات ؛ جمعی نا بکار

بر ترورو  جنگ ها آموز گار

هر یکی را یک ورق دادند بدست

 عده یی نا فهم می زد خیز و جست

طا لب ای آمد ز جمع طا لبان

وعظ میکرد از برای کودکان

این کلیدء جنت الما وی بود

هر که بر دیدار او شیدا بود

این شهادت بهر تان پاینده باد

روح تان اندر بهشت تابنده باد

می روید و می نما یید انتحار

بهر تان حوران جنت انتظار

روضهء رضوان نصیب تان بود

حو ریان یار و حبیب تان بود

آن پسر گفت بهر آن آموزگار

کار دین هر گز نباشد انتحار

کار دین نه کشتن انسان بود

دین فلاح باشد؛ مقامش آن بود

گر ز جنت بود پیش تان کلید

کی به دست ما غر یبان می رسید

اولا خود راهی آنجا شدی

با همه فا میل خود ماءوی شدی

گر کلید جنت است این انتحار

تحفه بر فرزند خود اول بدار

اهل و فرزندت نمیخواهد بهشت؟

یا ندارد حا صلی از وقت کشت؟

بی تاءمل طالبان سو سمار

 امر قتل اش داد در نزد حضار

گفت این ملحد شده شیطان شده

راه گم از رهرو ایمان شده

طالبان از خشم بگر فتند تفنگ

فیر کردند بر وجودش بی درنگ

فیر ها کردند بر جان پسر

 آن پسر جان داد اما با هنر


May 29th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان