Jean Nicolas Arthur Rimbaud
شاعر کمون پاریس
اهل فرانسه
آثار:
تصاویر روشنائی بخش
کشتی غرقگشته
روزگاری در دوزخ
آینده شعر و شاعری
سه قطره
(مسکو در سال 1932)
اهداء به ماکسیم گورکی
• چون سیه قطره این سخن بشنفتشاعر کمون پاریس
اهل فرانسه
آثار:
تصاویر روشنائی بخش
کشتی غرقگشته
روزگاری در دوزخ
آینده شعر و شاعری
سه قطره
(مسکو در سال 1932)
اهداء به ماکسیم گورکی
• بعد تصدیق هر دو دعوی، گفت:
• «گر چه این گفته ها درست بود
• منکرش را عقیده سست بود،
• لیک من نیز صاحب هنرم
• بلکه از هر دوتان مفیدترم،
• نبود البته این سیاهی من
• باعث فرض بر تباهی من
• وصف رنگ سیاه بسیار است
• در سیاهی هزار اسرار است
• مه و مهر و ستارگان یکسر
• بدر آرند از سیاهی سر
• تیغی از من برنده تر نبود
• برقی از من جهنده تر نبود
• من توانم ز گربه سازم شیر
• نوجوان گردد از من، آدم پیر
• من توانم جهان بخندانم
• در همان خنده شان بگریانم.
• فتح هر لشکری به دست من است
• حفظ هر کشوری به دست من است
• بعد هر انقلاب و هر پیکار
• هر سلاحی بود، شود بیکار
• آن عرق ها و آن همه خون ها
• شسته گردد ز کوه و هامون ها
• لیک میدان من نگردد تنگ
• من همه گرم انقلابم و جنگ
• خامه، شمشیر و صفحه، میدان ام
• در ره خلق تیغ می رانم
• گرچه، ای قطره جان که پر هنری
• عرق وقت کار کاگری،
• هر چه در وصف خویشتن گفتی
• راست گفتی، تمام در صفتی
• لیک این را ز خواهر سیه ات
• بشنو، ای من فدای روی مه ات:
• «کارگر در تمام روی زمین
• هرچه جاری کند عرق ز جبین،
• هر چه نعمت به زحمت و بیداد
• کند از بهر دیگران ایجاد،
• من قلم را اگر علم نکنم
• یکسر آن قصه را رقم نکنم،
• نرسانم به بحر و بر آن را
• نکنم درس کارگر آن را،
• آن عرق ها تمام گردد باد
• بعد چندی همه روند از یاد.
• تو هم، ای با شرف در گلگون
• ای به سر تاج قطره ها، ای خون،
• حرف من در حق تو لازم نیست
• آنکه منکر بود ـ به قول تو ـ کیست؟
• خود همین رنگ انقلابی تو
• شاهد گفته حسابی تو
• لیکن، ای شعله ی ظفرمندی
• بشنو از من تو نکته ی چندی:
• «از جوانان پر دل دهقان
• وز دلیران صنف کارگران،
• هرکه بر ضد ظلم بستیزد
• خونش از دست ظالمان ریزد،
• گر من آن کرده را کنم پنهان
• نرسانم ورا بگوش جهان،
• همه را فاش و برملا نکنم
• شور از آن در جهان به پا نکنم،
• کس نگردد خبر از آن احوال
• شود آن خون باشرف پامال
• از من آید به دست توده ی کار
• نقشه ی ضرب و فتح در پیکار
• اثر من تو را به جوش آرد
• به سر صاحب تو هوش آرد،
• که به ضد ستم قیام کند
• دوره ی ظلم را تمام کند
• من قشونم، قشون رنجبرم
• من هجومم، هجوم کارگرم،
• دعوی ام، حجتم، مناظره ام
• شاهدم، فتوی ام، مشاجره ام،
• حامی ام، دافعم، محافظه ام
• ناله ام، شکوه ام، مبارزه ام.
• ز این همه چون که پر بود جامم
• شد مرکب، از آن سبب نامم
• هم برای توای عرق، ای خون
• هم برای بنای کاخ کمون
• صاحب من مرا بکار برد
• پیش راند، به کارزار برد.
• با شما من که می شوم یاور
• هر دو بی شبهه می کنید ظفر.
پایان